منشور مداحی از منظر رهبر معظم انقلاب(2)؛
ضرورتهای مداحی چیست؟
رهبر انقلاب: « هر سخن ضعیف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفایده یا کم فایدهاى، جاى معارف پُر فایده را نگیرد؛ اقتضاى زمانه و نیاز مردم به معارف دینى، مورد توجه قرار بگیرد؛ حادثهى عاشورا... به صورت پیراسته بیان بشود. حقایق در آن جلوه کند و اضافاتى که احیاناً شنیده و خوانده شده است، کنار برود.»
ویژگیهای یک مداح چه باید باشد؟
· فهماندن شعر خوب، هنر مداح است
- مردم زبان شعر را بهتر مىخواهند، اما مثل زبان نثر نمىفهمند؛ به خصوص اگر شعر، شعر بالایى باشد.
- شما باید این را بفهمانید. فهماندنش با این نیست که آدم با صداى خوب بخواند. خیلیها شعر را با صداى خوب مىخوانند؛ ولى مستمع هم نمىفهمد که چه گفت! شما باید بفهمانید. این فهماندن، همان هنر مداحى است.
- شعر را همراه با هنرِ خواندن - که البته غالباً با صداى خوب هم همراه است - براى تفهیم عرضه کنید.
- اگر با صداى خوب هم همراه نباشد، همان کیفیتِ خواندن، جبران صداى خوب را مىکند. گاهى ممکن است از خیلى از خوشصداها هم بهتر و جا افتادهتر و شیرینتر تلقى بشود. از این باید براى پراکندن بهترین معارف اسلامى در باب اهلبیت و غیر آن استفاده کنید.
- هر آهنگ و آوازى به درد شما نمىخورد. آهنگ و آواز خاصى به درد شما مىخورد؛ آن هم با شیوهى بیان خاص مداحى. اگر کار مهم نبود، من در بیان این جزییات معطل نمىشدم؛ اما کار خیلى مهم است.
- اگر این کار، خوب انجام بگیرد - که بحمداللَّه ما در طول سالهاى متمادى، بسیارى از برادران را دیدهایم که این کار را خوب هم انجام مىدادند و مىدهند - نقش فوقالعاده مؤثر و والایى در پیشرفت فکرى و اعتقادى و اسلامى جامعهى ما خواهد داشت.[2]
· هر کس شوق مداحی دارد بیاید ولی صلاحیتش را در خود به وجود آورد
- با این چشم نگاه کنید به حرفهى مداحى. وقتى آن جا مىایستید براى خواندن، احساس کنید که به عنوان یک مبلغ دین، به عنوان یک پیامآور حقایق دینى، در اثرگذارترین شکل، آن جا ایستادهاید.
- اگر این احساس وجود داشت، آن وقت انتخاب شعر محدودیت پیدا میکند، کیفیت ادا محدودیت پیدا میکند، انسانهایى که میخواهند این مسؤولیت را انجام بدهند، محدودیت پیدا میکنند؛ چارهاى هم نیست. این کار را خود شما باید بکنید؛ کار خود مداحهاست.
- امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفهى مداحى به چى احتیاج دارد؟»، «یکى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع کند، چه چیزى نیاز دارد؟»، دو سه چیز را میشمارید دیگر؛ میگویید باید صدایش خوب باشد، حافظهى خوبى داشته باشد، بتواند شعر یاد بگیرد؛ البته روح هم داشته باشد.
- یک انسانى با داشتن حافظهى خوب و صداى خوش، میتواند بشود یک مداح. به نظر ما این کافى نیست. شما به مداح به چشم یک معلم نگاه کنید که میخواهد چیزى را به مستمع خود تعلیم بدهد. همهى شماها این صلاحیت را دارید. هیچ کس را از این دایره نباید بیرون کرد. هر که شوق این کار را دارد، بسماللَّه، خیلى خوب است؛ اما صلاحیتش را در خودش به وجود بیاورد.[3]
· مداح باید با نیت آموزش مستمعین روی منبر برود
- مداحىِ رایج در بین ما، یک حرفهى دو جانبه است؛ فقط آوازهخوانى و شعرخوانى نیست. ترکیب هنرمندانهاى از این دو مقوله است.
- صداى خوش، آهنگ مناسب و شعر، سه رکن کار است.
- خودِ این شعر هم دو بخش دارد: یک بخش لفظ، یک بخش مضمون.
- اگر چهار پایهى اصلىِ مداحى - یعنى صداى خوش، آهنگ درست، لفظ خوب و مضمون حقیقى متناسب با نیاز - کامل باشد، بهترین وسیلهى تبیین است و تأثیرش از منبر و درس فقهىاى که ما مىگوییم، بیشتر است.
- صوت و آهنگ به وسیلهى خود آقایان مداحان تأمین مىشود؛ اما لفظ و معنا باید به وسیلهى شاعر تأمین شود.
- بعضى از الفاظ، زیبا و پُرطمطراقند؛ اما حاصلى ندارند و چیزى از آنها دست مستمع را نمىگیرد. بعضى از معانى،خوب و بلندند؛ اما با الفاظ رسایى بیان نمىشوند. اینها همه مىشود عیب.
- کسى که مداحى مىکند، باید خودش را در روى منبر ببیند و مستمعان را کسانى مشاهده کند که مىخواهند از او چیزى بیاموزند. با این نیّت و انگیزه پشت تریبون یا منبر مداحى قرار گیرد.
- صداى بعضى از آقایانِ مداحان خوب است، ولى با خواندن آنها انسان چیزى یاد نمىگیرد؛ اما بعضى نه؛ وقتى شعر مىخوانند، معرفتى را به ما مىآموزند. آن چه که مىآموزیم، بهترینش آن چیزى است که ما به آن نیاز داریم. گاهى کلمات مدحآمیزى از ائمّه(علیهمالسّلام) پشت سر هم مىآوریم که نه درست مستمع به عمق این کلمات مىرسد، نه با فهمیدن آن کلمات چیزى بر معرفت او اضافه مىشود. اینها ارزش چندانى ندارد. اما گاهى مداحى که شعر مىخواند، درس فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها)، درس امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) و درس امام حسین(علیهماالسّلام) را به ما منتقل مىکند؛ در نتیجه راه ما روشن مىشود. این بسیار ارزش دارد.
- ما باید بدانیم که اگر فاطمهى زهرا(سلاماللَّهعلیها) امروز در بین ما ظاهر مىشدند و یک ساعت، دو ساعت و یا یک روز در بین مردم مىآمدند، ما را به چه چیزى امر مىکردند؟ انگشت اشاره به کدام راه از راههایى که در مقابل ما گشوده است، دراز مىکردند و به ما مىگفتند که از این راه بروید؟ ما باید آن را دنبال کنیم و در تبیین و تعلیم و معرفتى که مىخواهیم به مستمع بدهیم، آن را ملاحظه کنیم و نیاز زمان را پُر کنیم.[4]
عناصر مداحی چیست؟
- در کار مداحىِ شما چند چشمهى هنرى وجود دارد: شعرتان هنر است؛ صدایتان هنر است؛ آهنگى که انتخاب مىکنید، هنر است؛ اشارات و کارهایى که انجام مىدهید، هنر است.
- عنصر دوم، عنصر تعقل است؛ چون منطق، استدلال، حرف حساب، حرف درست و حرف خوب در لابهلاى این شعرها فراوان وجود دارد و مىتواند ذهنها را قانع کند.
- البته منطق، شکلهاى مختلفى دارد. گاهى برهانى است، گاهى خطابى است، گاهى شعرى است؛ مقصود این است که بتواند این پیام را به اعماق ذهن مخاطب برساند و او را قانع کند.
- خصوصیت سوم این است که شما حامل پیام دینى محسوب مىشوید؛ یعنى سِمت معنوى و روحانى دارید. در دنیا خوانندگان خوب زیاد هستند و ممکن است شعرهاى خوبى هم بخوانند؛ اما آنها از موضع مداح حرف نمىزنند؛ ولى شما از موضع مداح اهلبیت و از موضع معنوى و روحانى حرف مىزنید.
- من مىخواهم عرض کنم که از این سه خصوصیت مىشود خیلى خوب استفاده کرد [و] مىشود استفاده نکرد؛ مىشود بد استفاده کرد. البته خوب استفاده کردن هم طیفى از انواع استفاده را در ذیل خودش دارد.[5]
سهگانههای تبلیغ دین
- ما مبلّغان، زیر نام حسینبنعلى(علیهالسّلام) تبلیغ مىکنیم.
- این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبهى منطق و عقل که در ماجراى حسینبنعلى(علیهالسّلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبهى حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثهى عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه - روضهخوان، منبرى و مداح - مراقب باشیم.[6]
ضرورتهای مداحی
- منبرها سازماندهی شوند
- گمان من این است که ما امروز در قبال نهاد منبر، یک وظیفهى جدید داریم؛ یک سازماندهى و یک قاعده و ضابطه لازم است.
- این قاعده و ضابطه، بایستى به وسیلهى معمران این فن و خبرگان این میدان و کسانى که سالیان درازى در این راه بودهاند و جوانب گوناگون آن را سنجیدهاند و نیز فضلا و آگاهان به شرایط زمان برقرار بشود.
- هر سخن ضعیف و سستى گفته نشود؛ هر معرفت بىفایده یا کم فایدهاى، جاى معارف پُر فایده را نگیرد؛
- اقتضاى زمانه و نیاز مردم به معارف دینى، مورد توجه قرار بگیرد؛ حادثهى عاشورا که در باب جهاد و مبارزهى فىسبیلاللَّه، امالمعارف است و پایهى اصلى انقلاب ماست، به صورت پیراسته بیان بشود. حقایق در آن جلوه کند و اضافاتى که احیاناً در گوشه و کنار از زبانها و یا قلمهایى تراوش کرده و شنیده و خوانده شده است، کنار برود.
- مسألهى عاشورا شوخى نیست. نمىشود این قضیهى با آن عظمت را با خرافات آمیخت و انتظار تأثیر کامل داشت. امروز، روزى است که باید این کارها انجام بگیرد.
- مداحان اهلبیت و گویندگان معارف و مراثى آن بزرگواران، چه موقع این امکانى را که امروز در اختیار شماست، داشتند؟ علماى دین، چه هنگام مىتوانستند بر این کار اشراف و نظارتى - آنچنان که امروز دارند - داشته باشند؟ البته کسانى هستند که از اینگونه چیزها خشنود نخواهند بود - نباشند - مانعى ندارد؛ آن چه مورد رضاى خدا و مورد نیاز مردم و توقع نسلهاى بعد از ماست، باید مورد توجه قرار بگیرد.[7]
- مداحان هم اگر خلاف شرع انجام دهند، باید جریمه شوند.
- تنها وسیله یا مهمترین وسیلهى تبلیغاتى آن روز، شعر بود که دلها را متوجه مىکرد. در آن زمان، یک شاعر در جامعه خیلى ارزش داشت. به این خاطر که مىتوانست فضا را عوض کند. شاعر در آن روز، تقریباً نقش رسانههاى عمومى امروز را ایفا مىکرد؛ یعنى در فضایى که شعر، آن همه اهمیت داشت و مردم آن را زود حفظ و دهان به دهان نقل مىکردند، وظیفهى رسانههاى عمومى روزگار ما را داشت.
- در چنین فضایى، نجاشى، شاعر علىبنابىطالب(علیهالسّلام) است.
- خبر رسید که وى در روز ماه رمضان، شرب خمر و لاابالیگرى کرده است. امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) دستور داد او را آوردند و بر او حد شرب خمر جارى کردند. مضاف بر این چند شلّاق هم به خاطر تعزیر هتک حرمت ماه رمضان بر وى زدند! این کار را چه کسى مىکند؟
- امیرالمؤمنین على(علیهالسّلام)، آن هم در مورد کسى که دوست است، مداح است، ابزار دست و گردانندهى رسانهى جمعى است! دوستان و هم قبیلهاىهاى نجاشى شاعر - ظاهراً از قبیلهى حمدان بود - نزد امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) آمدند و گفتند: «این چه کارى بود که شما کردید؟» عبارتش چنین است: «ما نرى ان اهل المعصیة و الطاعة سیان فى الجزاء حتى کان من سمعیک بفلان.» گفتند: «یا امیرالمؤمنین! تا پیش از این خیال نمىکردیم که دوستان و مطیعین، با مخالفین و عصیانگران برابر باشند؛ اما با حدى که بر نجاشى جارى کردید، فهمیدیم که در نظر شما، دوست و دشمن هیچ فرقى با هم ندارند! آیا شما خدمتکار و مخالف خودتان را تشخیص نمىدهید یا فرقى نمىگذارید؟ این چه کارى بود که با این شخص کردید؟» «فحملتنا على الجادة التى کنا نرى ان سبیل من رکبه النار»؛ «با دست خود، اى على، ما را در راهى مىاندازید که تا کنون خیال مىکردیم اگر کسى به آن راه برود، اهل آتش است!»
- بعد از پیروزى انقلاب اسلامى نیز، بعضى کسان تهدید مىکردند و مىگفتند: «این گونه که امام با ما رفتار کرد یا دستگاه با ما رفتار مىکند، مجبور مىشویم برویم و مثلاً به فلان دشمن پناهنده شویم!» کانه پناهنده شدن به دشمن، براى دستگاه بدتر است تا براى خود آنان!
- همین تهدید را به امیرالمؤمنین(علیهالسّلام) مىکردند که «شما با این کارتان ما را وادار کردید که برویم به جاهایى که تا کنون نمىخواستیم برویم!» حضرت در جواب آنان، بیان عجیبى دارد. آن حضرت با خونسردى و در عین حال، روشنگرانه با قضیه برخورد مىکند: «فقال یا اخاء بنى نهد.» گفت: «اى برادر نهدى!»، «هل هو الا رجل من المسلمین انتهک حرمة من حرم اللَّه [یا «من حرمة اللَّه»] فاقمنا علیه حدها؟»؛ «مگر چه اتفاقى افتاده است؟ مگر آسمان به زمین آمده است؟ او - نجاشى - هم فردى است از مسلمانان که مرتکب خلافى شده است و ما هم حد الهى را بر او جارى کردیم. این براى خودش هم بهتر است.» «زکاة له و تطهیراً»؛ «حدى که بر او جارى کردیم، او را پاک مىکند، طهارت مىدهد؛ جان او را پاک مىکند.»[8]
مجلس مداحی باید به چه شکلی برگزار شود؟
- واقعهخوانى، تا حدّ ممکن، باید متقن باشد. مثلاً در حدود «لهوفِ» ابنطاووس و «ارشادِ» مفید و امثال اینها - نه چیزهاى مندرآوردى - واقعهخوانى و روضهخوانى شود.
- در خلال روضهخوانى، سخنرانى، مداحى، شعرهاى مصیبت، خواندن نوحهى سینهزنى و در خلال سخنرانیهاى آموزنده، ماجرا و هدف امام حسین(علیهالسّلام) [بیان شود،] یعنى همان هدفى که در کلمات خود آن بزرگوار هست.
- در 15 خرداد که در سال 1342 شمسى با 12 محرم مصادف بود، امام بزرگوار ما(رضواناللَّهتعالىعلیه) در عرصهى عاشورایى و با بهرهبردارى به بهترین شکل ممکن از ماجراى عاشورا و محرم، توانستند پیام حق و دادِ برآمده از دلِ خود را به گوش مردم برسانند و مردم را متحول کنند.
- اولین شهداى ما هم در ماجراى 15 خرداد، در تهران، ورامین و بعضى جاهاى دیگر، همین سینهزنهاى حسینى بودند که آمدند و در معرض تهاجمِ دشمنِ عاشورا قرار گرفتند.
- در سال 1357 هم مشاهده کردید ماجراى آن روز و ماهى را که در آن، خون بر شمشیر پیروز مىشود. این نام را امام بزرگوار از همهى قضایاى محرم، خلاصهگیرى، استحصال و مطرح کردند.
- همینطور هم شد. یعنى مردم ایران به پیروى از حسینبنعلى(علیهالسّلام)، درس عاشورا را گرفتند و در نتیجه خون بر شمشیر پیروز شد. این موضوع در ماجراى امام حسین(علیهالسّلام) چیز عجیبى است.
- خب؛ حالا ما و شما، امانتدار و وارثِ این حقیقت تاریخى هستیم. امروز کسانى هستند که مىخواهند ماجراى عاشورا را به عنوان یک درس، خاطره و یک شرح واقعه، از زبان علما، روحانیون، مبلّغین، مبلّغات و مانند اینها بشنوند. ما در این زمینه چه خواهیم کرد؟ در اینجا به قضیهى خیلى مهمِ تبلیغ مىرسیم.
- اگر روزى این طلاب جوان، فضلاى حوزههاى علمیه، مبلغین، وعاظ، مداحان و روضهخوانان، توانستهاند ماجراى عاشورا را مثل حربهاى علیه ظلمات متراکم حاکم بر فضاى زندگى همهى بشر به کار گیرند و با این تیغ بُرندهى الهى پردهی ظلمات را بشکافند و خورشید حقیقت را به شکل حاکمیت اسلام، واضح و آشکار کنند - این حقیقت در زمان ما اتفاق افتاده است - چرا نباید متوقع بود که در هر عصر و زمانى - هر چه هم که تبلیغات دشمن در آن دوره سخت، همهگیر و ظلمات «اشّد تراکماً» باشد - مبلغین، گویندگان و علماى دین، بتوانند علیه هر باطلى، شمشیر حق و ذوالفقار علوى را در دست گیرند و از آن استفاده کنند؟!
- چرا ما چنین چیزى را مستبعد بدانیم؟! درست است که امروز تبلیغات دشمن، همهى فضاى ذهن بشریت را فرا گرفته است. در این، شکی نیست. درست است که اموال کلانى براى تشویش چهرهى اسلام، به خصوص تشیع، خرج مىشود. درست است که هر کس که منافع نامشروعى در زندگى ملتها و کشورها دارد، خود را موظف به فعالیت علیه اسلام و حکومت اسلامى مىبیند. درست است که کفر، با همهى تفرق و تَشتُتش، با استفاده از همهى امکانات، در یک امر اتفاق کرده و آن ضدیت با اسلامِ ناب است و حتى اسلام محرَف را هم به جنگِ اسلامِ ناب آورده و به میدان کشانیده است. اینها همه درست؛ اما آیا جناح حق و جبههى اسلامِ ناب نمىتواند در مقابل این تبلیغات خصمانه و خباثتآلود، به برکت روح، پیام و حقیقت عاشورا و پیام محرم، همان معجزه را یک بار دیگر تکرار کند؟! چرا نتواند؟! سختى دارد؛ اما ممکن است. همت و فداکارى لازم دارد. راه باز است؛ بنبست نیست.[9]
· دنبال خواندن اثبات شدههای متن تاریخ نباشید؛ چیزهای معقول متکی بر اصول را بخوانید
- بنایمان این نیست که هرچه را در آن شک داریم و یا قبول نداریم، بگوییم نخوانند؛ والّا اگر ما بخواهیم همین طور بگوییم این غلط است و نخوانید، مىترسیم که برادران در خواندن خیلى محدود بشوند!
- دنبال این نباشید که چیزى که در متن تاریخ اثبات شده است، آن را بخوانید؛ چون هیچ چیز نمىتوانید بخوانید. تازه آن چه که در «لهوف» ابنطاووس هست، خبر واحد است دیگر. توجه کنید، چیزى را بخوانید که معقول باشد. البته، نه این که انسان هرچه معقول است، از خودش بسازد و بخواند! نه، آن را به اصول و واقعیتهایى متکى کنید.
- البته گزارهى هر حدیثى، وقتى که هنرى باشد با پیرایههایى همراه خواهد بود. آن پیرایهها ایرادى ندارد؛ منتها به شرط این که آن پیرایهها همه چیز نشود. اصل را بایستى از واقعیتهایى که هست، گرفت، منتها آن را با بیان هنرى پیرایهى لازم بخشید و گفت.
- در دعاها و زیارتهاى ما، تعبیرات عاشقانه و خیلى خوبى هست که حقایقى را نشان مىدهد؛ اینها را محور باید قرار داد. آن چه را که مثلاً شیخ و ابنطاووس و مفید و دیگر بزرگان در کتابهایشان گفتهاند، اینها را بایستى محور قرار داد.
- بعد آنها را در یک ارایهى هنرى، به شکل زیبا و شایستهاى بیان کرد. حالا در آن شکلِ بیان، هر کسى سلیقهاى دارد؛ آن ایرادى ندارد. نقش شما، نقش بسیار مهمى است.[10]
· مجالس اهل بیت دو قسم شود: اخلاقیات و مدایح
- منبرتان را، مجلستان را تقسیم کنید به دو قسم: قسم اول، معارف و اخلاقیات. ما امروز به اخلاقیات احتیاج داریم، به معارف احتیاج داریم.
- امروز احتیاج داریم که نسل موجود ما، نسل جوان ما، با امید، با نشاط، با خوشبینى به آینده، با ایمان به خدا، با پیوستگى قلبى به اهلبیت بار بیاید. ما احتیاج داریم که جوان ما امروز افتخار کند به این که متعلق به ایران اسلامى است؛ افتخار کند به وجود امام، افتخار کند به جمهورى اسلامى، افتخار کند به دین خود و به مذهب خود و به پیروى اهلبیت.
- ما امروز به جوانى احتیاج داریم که بداند سرنوشت خود او و سرنوشت جامعهى او و سرنوشت خانوادهى بزرگ او وابستهى به کار و تلاش اوست؛ اهل تلاش باشد، اهل کار باشد، اهل جدیت باشد، اهل پیگیرى باشد، اهل تنبلى نباشد، اهل وادادگى و لاابالیگرى نباشد.
- این تربیتها چه جورى انجام میگیرد؟ شما میتوانید نقش ایفا کنید. بنابراین یک قسم منبر، شعرى باشد که این معانى را تزریق کند. بهترین نحوهى بیان هم بیان غیرمستقیم است.
- در قالب شعر خوب – این جا نقش شعرا معلوم میشود - معارف اهلبیت را ترویج کنید. امروز خوشبختانه ما شاعر خوب هم کم نداریم. بعضى از همین شعرهایى که امروز خوانده شد، جزو شعرهاى خوب بود. امروز بحمداللَّه شعراى خوب، گویندگان خوش سلیقه در بیان، در ابراز حقایق و به نظم کشیدن این حقایق به وسیلهى شعر، داریم؛ اینها را بگردید پیدا کنید. شما که مداحید، وقتى طالب شعر باشید، چشمهى شعر شاعر به جوش مىآید. شما که طالب شدید، او شعر میگوید. وقتى شعرش به وسیلهى شما خوانده شد، انگیزهى او براى شعر گفتن چند برابر میشود؛ یک همافزایى به وجود مىآید؛ او به شما کمک میکند، شما به او کمک میکنید.
- یک قسم منبر هم مربوط به مدایح و مراثى اهلبیت(علیهمالسّلام) است. البته ما در باب مرثیهخوانى حرفهاى زیادى داریم.
- بارها هم ما توى همین جلسه به شما مداحهاى عزیز عرض کردیم، جاهاى دیگر هم گفتیم که در مرثیهخوانى بایستى به صدق واقعه پایبند بود. درست است که شما میخواهید مستمع خودتان را بگریانید، اما این گریاندن را به وسیلهى هنرنمایى در کیفیت بیان واقعه تأمین کنید، نه در ذکر واقعهاى که اصل ندارد.
- ما در گذشتهها سراغ داشتیم - انشاءاللَّه حالا آن جور نیست - که بعضىها فىالمجلس یک چیزى را جعل میکردند. نکتهاى همان جا به ذهنش مىآمد، میدید خوب است، موقعیت خوب است، همان جا میگفت و از مردم اشک میگرفت! این درست نیست. اشک گرفتن از مردم که هدف نیست؛ هدف، آمیختن این دلِ اشکآلود - که اشک را به چشم میرساند و چشم را اشکبار میکند - به معارف زلال است؛ البته با هنرنمایى.
- ما در مشهد یک منبرىِ معروفى داشتیم - خدا او را رحمت کند - مال پنجاه سال قبل است؛ مرحوم رکن الواعظین. او منبر میرفت و مردم پاى منبر روضهخوانى او مثل ابر بهار گریه میکردند. در حالى که خودش هم بارها میگفت من اسم نیزه و خنجر نمىآورم. واقعاً هم نمىآورد، بنده دهها منبر از او دیده بودم. حادثه را آن چنان هنرمندانه تصویر میکرد که مجلس را منقلب میساخت. بدون این که بگوید «کشتند»، بدون این که بگوید «تیر زدند»، بدون این که بگوید «شمشیر چنین زدند» یا «خنجر چنین زدند»؛ اینها را نمیگفت. میتوان با شیوههاى هنرمندانه، روضهخوانىِ خوب کرد و گریاند.
- البته این را هم به شما عرض بکنم؛ این که آقایان مداحها و سابقها روضهخوانها - که ما حالا کمتر توفیق پیدا میکنیم ببینیم، اما در مواردى از افاضات مداحها مستفیض میشویم - اصرار میکنند که بلند گریه کنید، لزومى ندارد؛ خوب، آرام گریه کنید. وقتى میخواهند سینه بزنند، اصرار بر این که «صدا، صداى این جمعیت نیست»؛ یا وقتى مردم میخواهند صلوات بفرستند، اصرار بر این که «صلوات، صلوات این جمعیت نیست!» شما بخواهید مردم صلوات بفرستند، ولو توى دلشان. گرم شدن مجلس به این شیوهها، اصل نیست؛ کارى کنید که دلهاى مستمع را در اختیار بگیرید. دل مستمع وقتى در اختیار شما آمد، مقصود حاصل است؛ اگر آهسته هم گریه کند، باز مقصود حاصل است؛ اگر به شما توجه کرد، باز مقصود حاصل است.